این روزها خبر پیدا شدن نوزادی در سطل زباله همه را شوکزده کرده است. «بهادر» هم چنین سرنوشتی داشت و چند سال پیش او را کنار سطل زباله در حالی پیدا کردند که موشها بینی و دهان او را جویده بودند. بهادر این اقبال را داشت که «یوسف اصلانی» و همسرش «نیره سورانی» سرپرستی او را بپذیرند و برای او و ٣١ کودک یتیم معلول دیگر «بهشت امام رضا (ع)» را بنا کنند.
«نیره سورانی» خبرنگار و مدرس قرآن بود و وقتی شنید «یوسف اصلانی» با همکاری خانواده و دوستانش مرکزی برای نگهداری کودکان بی سرپرست راه انداخته، برای مصاحبه با این جوان خاص کم سن و سال به این مرکز رفت.
در آن جا با دیدن حس خوب آقا یوسف و معصومیت کودکانه بچه ها مشتاق شد به عنوان مربی قرآن در کنار ٣٠ داداش کوچولوی آقا یوسف بماند. این اشتیاق و دلبستگی خیلی زود عمیق شد و خانم مربی علاوه بر قرآن، نمایش و شعر و سرود با بچه ها کار می کرد و هر بار که آثار هنریشان در مسابقه ای مقامی برتر کسب می کرد، بچه ها طعم موفقیت و دیده شدن را در کنار او تجربه می کردند.
همکاری سورانی در این مرکز، زمینه ای را به وجود آورد که او و آقا یوسف احساس کنند هر دو از یک دریچه به زمین و آدم هایش نگاه می کنند و اگر به عنوان همسر در کنار هم قرار بگیرند، می توانند جمع خانوادگی بچه ها را تکمیل کنند. به جای نیره خانم آقا یوسف برای ازدواجشان شرط و شروط گذاشت: «من را باید همراه برادرانم بپذیری، زندگی من از خوشی و ناخوشی آن ها جدا نیست...».
اما شرط او پیش از به زبان آوردنش هم از سوی عروس خانم پذیرفته بود. عروسی داداش یوسف و خانم سورانی که دیگر بچه ها زن داداش صدایش می زدند، در جمعی خانوادگی و همراه بچه های مرکز برگزار شد.