با وجودی که تقریبا زمان زیادی از ترانهسرایی در موسیقی پاپ در ایران میگذرد؛ اما ترانهسرایان اندکی بودند که توانستند به جایگاه قابل توجهی دست یابند و به رشد و ارتقاء ترانهها کمک کنند.
اگر چه ترانه یکی از ارکان کمتر دیده شده در یک آهنگ به شمار میرود؛ اما در ماندگار شدن اثر تأثیر به سزایی دارد؛ چیزی که امروز کمتر شاهد آن هستیم.
ترانه از زمان تولدش فراز و نشیبهای بسیاری داشته تا اینکه امروز این زبان دچار کاستیهای فراوان و شکستگی شده است. از زبان زیباییشناسی فاصله گرفته و به زبان گفتاری و کوچه بازاری نزدیکتر شده است. هر چند درونمایهی اصلی آن عامیانه و احساسی است، اما این درونمایه جایگزین تمام عناصر آن شده است.
در گذشته ترانهسرایان حتما شاعر هم بودند، از این رو در ترانه از عنصر زیباییشناختی بهره میگرفتند و ترانههایی میسرودند که دارای سبکی خاص بوده است و یا زیبایی را با آهنگین کردن ترانه رعایت میکردند.
آنها ترانههای ماندگار و فاخری که پر مفهوم بود، میسرودند که تا امروز و با گذشت سالها همچنان در ذهنها ماندهاند. مثل ترانههای ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز، یغما گلرویی، روزبه بمانی، معینی کرمانشاهی، منصور تهرانی و ... که خالق اثرهای ماندگاری بودهاند.
در این ترانهها اگر صدای خواننده و موسیقی را از ترانه جدا کنیم، باز هم میتوان ترانه را به صورت ساده خواند و لذت برد. هر چند این ترانهها با ملودی زیبا و صدای خواننده جانی تازه میگیرند.
مثل ترانهی منصور تهرانی:
"یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی..."
که تبدیل به نوستالژی یک نسل شده است.
یا ترانهی: "سراب رد پای تو، کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم، که پایان من اینجا شد ... "
از "روزبه بمانی" که همچنان تازه و بدیع مینماید.
گفته میشود که ترانه در واقع سطح تفکر یک جامعه را نشان میدهد. آنچه که امروز شاهد هستیم و بیشتر مورد استقبال عموم قرار میگیرد، بعضا موسیقیهایی با ترانههای بیمحتوا و سخیف است. آیا سطح تفکر جامعه در این حد تنزل کرده که افکار عموم در ترانهها چنین نمود یافته است؟
متأسفانه طی دهههای اخیر شاهد ترویج موسیقیهایی هستیم که ترانههایی سطحی و بازاری دارند. شاید ترانهسرایان شاعر نیستند و از زیبایی و هنر قلم چیزی نمیدانند یا تجربهای برای تولید یک اثر ماندگار ندارند. از این رو آنها براساس یک سیاق مشخص تنها کلمات را کنار هم قرار میدهند تا اثری بازاری پسند به مردم تحویل دهند. اثری که مدتی مورد توجه قرار میگیرد و بعد از مدتی تاریخ مصرفش به پایان میرسد و کسی رغبت نمیکند به آنها گوش دهد.
در تشخیص ترانهها چه خوب و چه بد، همین کافی است که صداها را از کلمات جدا کنیم. در این صورت اگر ترانه مفتضح باشد، کلماتی داریم پراکنده که نه تنها زیبا نیستند، بلکه به نظر میرسد فردی کم سواد آنها را در کنار هم چیده است.
مثلا در این ترانه: "اومدم از هند اومدم، با ماشین بنز اومدم" ...
اگر به جای بنز، وسیلهی نقلیهی دیگری را جایگزین کنیم، چه اتفاقی میافتد؟
اینجا جای خالی اساتید موسیقی به شدت احساس میشود. زمانی خوانندهای خواننده میشد که از فیلتر استادان آواز عبور میکرد؛ سپس به مردم معرفی میشد. ای کاش فیلتری هم برای عبور ترانهها بود تا هر ترانهای به خورد مردم داده نمیشد.
مثال دیگری میزنم. اگر بدون دلبستگی و تعلق خاطر به آهنگ و خواننده، این ترانه را بخوانیم تنها کلماتی را مییابیم که در نهایت کج سلیقگی در کنار هم قرار گرفتهاند و هیچ عنصر زیبایی شناختی در آن ندارد. مانند گفتگوی معمولی به نظر میرسد.
"خیلی دوست دارم الان باهات باشم یه جا، بهت بگم دوست دارم، بگی چقدر به جا
دوست دارم یواشکی؛ همش نگام کنی! وقتی میپوشم لباسمو؛ بگی کجا؟
مثلا روم زوم کنی؛ بوم بوم کنه قلبم مثلا هی لج کنی! راه کج کنی از من!
مثلا شمعا رو تو روشن کنی؛ هر شب مثلا بارون بشه؛ چتر وا نشه! به به..."
شاید برخی از اپیزودهای یک سریال در نشان دادن این اثر نقش داشته باشند که نمیدانم نویسنده و کارگردان با چه هدفی آن را به مردم معرفی کرد. منظورم سریال "مهمانی" است که در بخشهای مختلف به مناسبتهای مختلف این آهنگ بارها و بارها پخش و تکرار شد.
کاری به خوانندگی و آهنگسازی و تنظیم ندارم که به لطف تکنولوژی و دستکاری صدا و موسیقیهای کپی، کاری را عرضه میکنند. صحبتم با ترانههایی است از ترانهسرایان بی تجربه که خواهان دیده شدن هستند. آثاری چنان ضعیف ارائه میکنند که عرصه را برای دیده شدن آثار فاخر تنگ میکنند. البته این امر نیز نشان از سودجویی تولیدکنندگان آن دست آثار هم دارد که روی موجِ سطحی نگری مخاطب سوار میشوند و کاری را ارائه میدهند که با اقبال مردم رو به رو میشود. اما همان مخاطب بعد از چندین مرتبه گوش کردن، از آن اثر دلزده میشود و بعد از یکی دو سال هم به صندوقچه فراموشی سپرده میشوند.
در دههی ۵۰ که عصر طلایی ترانه سرایی بوده است، بودند کسانی که طرفدار آهنگ "آمنه آمنه" آغاسی بودند. همانها طرفدار "...مهوش پریوش چه بد کرد شوهر کرد... " جلال همتی بودند، همانها در دههی ۸۰ برای "پارمیدا" ی ساسی سر و دست میشکستند و آنها همانانیاند که امروز طرفدار آهنگهای سطحی با ترانههای بی محتوا هستند.