جنبش افشاگرانه با حقیقت درآمیخته و جایی برای مصلحت اندیشی ندارد. کسانی که به فکر حفظ وضعیت موجود هستند نباید وارد یک جنبش افشاگرانه شوند. این چیزی است که در جنبش «من هم» ایران رعایت نشد و آن را ابتر گذاشت.
جنبش من هم (Me too) که چند سال پیش در هالیوود شکل گرفت و حالا وارد ایران شده به طرز عجیب و مضحکی در حال از هم پاشیده شدن است. این جنبش که ابتدا در فضای مجازی شکل گرفت و سپس در بین زنان هنرمند جا افتاد و در آخر نیز به خانه سینما کشیده شد حالا در حال از دست دادن اعضایش است.
جنبش سینمایی «من هم» ایرانی؛ از آغاز طوفانی تا پایانی دلسرد کننده
جنبش «من هم» ایران در ابتدا بسیار قدرتمند عمل کرد. برگزاری نوعی انتخابات برای تشکیل یک کمیته جهت بررسی اتهامات وارده در خانه سینما اولین قدم محکم این جنبش بود. افشاگری های مختلف بازیگران و عوامل سینمایی در فضای مجازی و واقعی قدم بعدی این حرکت بود. در آخر نیز انتشار پست شبنم فرشادجو در مورد 5 بازیگر مردی که متهم به فساد جنسی هستند، بسیار مورد توجه قرار گرفت اما این حرکت چندی بعد آرام آرام قدرت خود را از دست داد.
در ابتدا تعلل خانه سینما در بررسی فوری شکایات مربوط به تعرض جنسی بسیاری را ناراحت کرد. بعد از آن انتشار برخی عکس های متهمان از جانب داوران و اعضای ارشد جنبش باعث کدورت و دلسردی زنان آزاردیده و طرفدار جنبش شد. در حال و هوای جشنواره کن هم انتشار پست کتایون ریاحی و اتهام صریح او به سعید پورصمیمی بسیاری را شوکه کرد. بعد از کتایون ریاحی نیز لادن طباطبایی در پستی با ریاحی همصدا شد. این دو اتفاق اخیر به خصوص باعث شوکه شدن جنبش من هم ایران شد. اعضای ارشد این جنبش به این دو ادعا تقریبا هیچ واکنشی نشان ندادند و این عامل باعث شد به دلسردی زنان و طرفداران شفافیت در سینما افزوده شود.
با افزایش اتهامات توسط بازیگران مطرح، واکنش برخی اعضای جنبش من هم شگفت انگیز بود. در دو روز گذشته چند عضو مهم این جنبش از هدف و ادعای خود دست کشیدند. ابتدا پانتهآ بهرام دست از این جنبش کشید. او در ویدئویی ادعا کرد که قرار نبود در این جنبش نام افراد آورده شود و به همین دلیل از این جنبش کناره می گیرد. این در حالی است که بدون آوردن نام افراد و افشاگری اصولا شفافیت و بررسی اتهامات ممکن نیست. بهرام در لایو اینستاگرامی خود گفت: «باید تاکید کنم که تعرض با تجاوز متفاوت است، تعرض میتواند تعرضی کلامی باشد تا لمس تا درجه های بالاتر، چیزی که می خواهم راجع به آن صحبت کنم این است که: من به بخشی از این حرکت مخصوصا در روزهای گذشته معترضم و احساس میکنم این جنبش بر ضد خود در حال فعالیت است. من متوجه آن نمیشوم که اسم بردن واضح و رو در رو و مشخص چه کمکی به ما خواهد کرد؟ مگر ما هم به دنبال آزار رساندن هستیم؟ قرار نیست شبیه انسان های انتقام جو عمل کنیم و به نحوی عمل کنیم که روان دیگران را اعدام کنیم چون خودمان آسیب دیده ایم. از ابتدا قرار ما این نبود. قرار ما این بود که جلوی این اتفاقات را بیش از این بگیریم. البته این اتفاق باید خیلی زودتر می افتاد، من تبریک میگویم به همه بانوان نازنین پیشگام این حرکت، مخصوصا 5 نفری که به آنها رای دادید.»
بعد از بهرام نیز هنگامه قاضیانی و مستانه مهاجر از این جنبش کناره گیری کردند. مهاجر در پستی عجیب مدعی شد که رفتار زهرا امیرابراهیمی را الگو قرار داده و ترجیح داده است باعث فروپاشی روح و روان افراد نشود. هنگامه قاضیانی نیز در پستی اعلام کرد که از جنبش من هم کناره گیری میکند. او در پست اینستاگرامی خود گفت که «قضاوت تنها با مبداء نور است که یکی از نام های زیبای او ستار است».
چرا جنبش من هم ایرانی به کمال نرسید؟
آنچه بر سر جنبش «من هم» ایران می آید همان چیزی است که بر سر بسیاری از جنبش های اجتماعی ایران آمده و می آید. «مصلحت اندیشی» آفتی است که بسیاری از جنبش های فکری، سیاسی، اجتماعی و حتی فکری را به ورطه نابودی کشاند. همان سکون، ترس و رخوتی که باعث نابودی جنبش اصلاحات در دهه 70 و 80 شد، همان مرضی که مانع از اصلاحات اقتصادی و مبارزه با فساد در کشور می شود، همان بیماری که مانع از قدرت عمل مصدق و جنبش ملی گرایی شده و موجبات سقوط دولت و حرکتش را در 28 مرداد فراهم کرد، همان امر جنبش «من هم» ایران را به قهقرا برده و می برد. البته جنبش های فوق الذکر به لحاظ وسعت قابل مقایسه با «من هم» نیستند اما ماجرا این است که مصلحت اندیشی مرضی است که هر حرکت و جنبش حقیقت طلبانه ای را به قهقرا می برد و به وسعت و شمول و قدرت آن هم کاری ندارد.
به این جملاتی که پانتهآ بهرام در انتهای لایو اینستاگرامی خود می گوید خوب دقت کنید: «دوستان، اسم بردن از آدم ها نه تنها کمکی نمیکند بلکه این جنبش را شبیه آدم هایی نشان میدهد که انگار در حال مقابله هستیم. حتی مردانی که به صورت تاریخی از توانایی و قدرتشان استفاده کردند آنها نیز به نوعی قربانی یک اندیشه گسترده جهانی هستند. این که این حرکت را به انتقام جویی تبدیل کنیم باعث دشمن تراشی میشود. این کار باعث میشود راه غلطی برویم. پیروزی ما در جذب همدلی آدم هاست نه ایجاد خشم.» این جملات به خوبی مصلحت اندیشی عمیق بهرام را نشان می دهد. ترس از «دشمن تراشی» همان مرضی است که از آن به عنوان مصلحت اندیشی یاد کردم. این ترس که جامعه سینما بر اثر افزایش افشاگری بپاشد و افراد صاحب نام این هنر از بدنه آن جدا شوند همان فوبیایی است که خود را پشت کلمه دشمن تراشی پنهان کرده است. این اظهارات درکلام مستانه مهاجر نیز دیده می شود؛ زمانی که می گوید: «مدتى است می بینم این اقدام مهم اجتماعى، با روشى غلط به ضدِّ خودش دارد تبدیل می شود و در این میان این فقط سینماى ما است که مورد هجوم بى وقفه قرار گرفته است.» حفظ «سینمای ما» به هر قیمتی همان چیزی است که مهاجر در این پست بر آن تاکید می کند.
جالب اینجا است که معمولا در جنبش های شکست خورده اجتماعی، مصلحت اندیشی دُم خود را با «تقدیرگرایی» گره می زند. سپردن قضاوت به تاریخ، تقدیر الهی، روزگار و... همه و همه برای فرار از پذیرش ثمره افشاگری و حقیقت طلبی است. هنگامه قاضیانی قضاوت را تنها از آن «مبداء نور» می داند و پانته آ بهرام از یک «اندیشه گسترده جهانی» سخن می گوید که همه قربانی آن هستند و از این حیث، فرقی بین آزارگر و آزاردیده نیست. این کلام که عین جبرگرایی و تقدیرگرایی است به نوعی با هر گونه محاکمه فعل غیراخلاقی مقابله کرده و آن را کان لم یکن می کند.
این در حالی است که در جنبش من هم جهانی چنین مصلحت اندیشی دیده نشده و نمی شود. همه می دانند که جنبش Me too با افشاگری درمورد تجاوزها و تعرض های «هاروی واینستین»، تهیه کننده شهیر سینما و یکی از غول های سرمایه گذاری در هالیوود شروع شد. بعد از محاکمه واینستین، هالیوود ضربه سختی خورد و از لحاظ مالی آسیب دید اما هیچ چیز باعث نشد گروهی جلوی افشاگری ها را بگیرند. حتی شخصی مثل مریل استریپ که زمانی در یک سخنرانی پس از دریافت جایزه از واینستین از او بهعنوان «خدا» یاد کرده بود به هافینگتنپست گفت از «اعمال زورگویانه و نامناسب» واینستین بیخبر بوده و آنها را «شرمآور»، «نابخشودنی» و «سوءاستفاده از قدرت» نامید. نزدیک ترین کارگردانان و بازیگران به واینستین هم از او حمایت نکردند، حتی اگر این عمل آنها باعث ضربه دیدن هالیوود و خودشان شود. این دقیقا چیزی است که در سایر افشاگری ها نیز دیده می شود. ماجرای افشاگری فساد در فوتبال ایتالیا (کالچو پولی) باعث ضعف چند دهه ای فوتبال این کشور شد اما هرگز متوقف نگردید. افشاگری خبرنگاران نیویورک تایمز باعث استعفای رئیس جمهور آمریکا (ریچارد نیکسون) در یکی از حساس ترین زمان ها گردید اما بازنایستاد. موارد متعددی از این سنت را می توان در تاریخ دنیا مشاهده کرد.
جنبش افشاگرانه با حقیقت درآمیخته و جایی برای مصلحت اندیشی ندارد. کسانی که به فکر حفظ وضعیت موجود هستند نباید وارد یک جنبش افشاگرانه شوند. این چیزی است که در جنبش «من هم» ایران رعایت نشد و آن را ابتر گذاشت.